(در) پس آن دیوار بلند و طولانی
عزیزی است
-خفته، بیدار-
و انتظاری، امیدی
(به) پشت میله های شرارت
اسیر
بشوق بوی خاطرات سالیان
-که همراه باد
رقصان
بسوی نهایت در سفرند-
زنده
**********
بر فراز آن سپید پوش بلند
عقابی است
-بالهایش گشوده تا بی نهایت-
و دعوتی به رهایی،
گفتگویی بی کلام
سپس
معاشقه ای با برف
**********
پایین سکوی بلند
وسوسه ای
به پریدن
سفر بسوی دیگر،
به ناشناخته
**********
کنارم
آرمیده در این بستر بی پایان
تنهایی است... همیشگی
و آرزویی، رویای
برای بودن
زیستن، شاد زیستن،
آزادی...
**********
Saturday, April 3, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
عالی بود
مرد بود ...مردی
هم متن و هم آهنگش خیلی خوب بود
از کی؟
از خودم :)
Post a Comment