Saturday, July 18, 2009

گم میشود آوای حقیر "پوکه"
در آوار "سرو"
که می افتد؛
از پس فرمان "آتش"
در پشت دیوار مرموز کوهپایه شمالی
سکوت؛
سرریز میکند از دیوار؛
میخزد آرام؛
میگستراند خویش را در شهر
می پیچد بر چکمه ها؛ باتونها
وغرق میکند
هراس را
و
بَلبَلهء اشتران را
که مزد چادر بافته از پشم خویش را
هرروز
به مطالبت
افسار میدرند
...
به بامها رسیده اکنون
و
"ندا"
برای همه جهان